1396/12/16 18:01:43

 تیتر پایانی زندگی «رضا کریمی» زده شد

‍ تیتر پایانی زندگی «رضا کریمی» زده شد

 درباره «او»يه حرف می زنم که دلش می خواست داستان زندگی اش پایانی متفاوت داشته باشد، می دانست که با اهریمنِ سرطان دست و پنجه نرم می کند اما لبخند از چهره اش پنهان نمی شد، پنجه در پنجه سرنوشت انداخته بود و می خواست «مرگ» را در تُشک زندگی خاک کند! استادانه جنگید و در قله جوانی همچون عقابی تيز پرواز از نگاهها دور شد و به سمت دور دست ها پَر کشید! 

ریسمان زندگی اش به ورزش و رسانه گره خورده بود، از خبرهایش بوی  جوانمردی استشمام می شد و راوی تلخ و شیرین روزگارِ مردان و زنانی بود که با ایستادن بر سکوهای قهرمانی افتخارآفرین شده بودند، جایی که امروز خودش بر بلندای آن ایستاده و به سوژه سطرهایی شده است که روایتی از دغدغه ها و دل مشغولی های آن عزیز سفر کرده را تکرار می کند!

آری؛ تیتر پایانی زندگی «رضا کریمی» هم زده شد، او گرچه زودهنگام و ناگهانی پَر کشید اما بر همان قطاری سوار شد که پیش از این نیز جمعی از همکاران عزیزمان همچون استاد احمد آرمون، شیما خاکدامن، مهدی انصاری نصب و سعید جهانیان را بر صندلی هایِ کوپه مرگ نشانده بود. جای همه آنها خالی ایست، شاید دلشان می خواست در کوچه باغ های بهار قدم بزنند و ریه های شان را از نسیمِ بهار پُر و خالی بکنند!

به راستی مرگ پایان کبوتر نیست، زندگی همچون رودی جاریست و هیچ شانه ای نیست که حتی برای لحظه ای! قدم های فرشته مرگ را لمس نکند، ای کاش «بودن مان» به گونه ای باشد که در روزهای «نبودمان» به نیکی از ما یاد شود. اما تو «رضا» جان که دیگر در میان نیستی؛ روحت شاد و یادت گرامی باد، امیدوارم مشمول شفاعت همان «رضا» یی (ع)  قرار گیری که با مهربانی و سخاوت ضامن بچه آهویی شد.